«سرکوهی»؛ آوای فراموششدهی جنوب در دل کوه و سکوت

در روزگاری که هیاهوی شهرها و موسیقی تجاری، صدای نغمههای محلی را در خود بلعیده است، مستند کوتاه «سرکوهی» به کارگردانی محمد ناصریراد و تهیهکنندگی علی بلندنظر، همچون نغمهای گمشده از دل خاک و کوه برمیخیزد. این اثر، از تولیدات انجمن سینمای جوانان ایران ـ دفتر شیراز، در چهلودومین جشنواره فیلم کوتاه تهران حضور دارد و کوشیده است بخشی از موسیقی شفاهی جنوب کشور را پیش از فراموشی، ثبت و روایت کند.
از لالایی خانه تا نغمهی روستا
ریشهی شکلگیری این فیلم، به خاطرات کودکی کارگردان بازمیگردد؛ جایی میان خوزستان و کربال، جغرافیایی آمیخته از خاک و نغمه. ناصریراد از پدری خوزستانی و مادری اهل کربال میگوید؛ خانوادهای که در آن صدا و آواز همواره جاری بود. همان زمزمههای مادرانه و لالاییهای محلی، نخستین الهام برای خلق فیلم شدند. به گفتهی او، «آن صداها در گوشم مانده بودند، و بعدها فهمیدم که پشت هر نغمه، فرهنگی نهفته است که آرامآرام خاموش میشود.»
این جستوجو سرانجام او را به دیدار حسن کرمی شیرازی میرساند؛ مردی از همان نواحی که هنوز میخواند، بیآنکه به نمایش بیندیشد. کرمی در برابر دوربین ناصریراد نه نقش بازی میکند و نه چیزی بازسازی میکند؛ او فقط میخواند. از دل این صداقت، «سرکوهی» شکل میگیرد؛ فیلمی که در آن مستندساز بیش از آنکه ناظر باشد، شنوندهی جهان است.
دوربینِ شنونده و زیباییِ واقعیت
نقطهی قوت مستند در همین نگاه نهفته است. ناصریراد بر این باور است که «واقعیت بهخودیِ خود زیباست» و نیازی به بازسازی ندارد. در «سرکوهی»، دوربین نه ابزار سلطه، بلکه گوشِ تماشاگر است؛ گوش دادن به تاریخ شفاهی، به حافظهی جمعی، و به صداهایی که در حاشیه ماندهاند. فیلم، میان مستند و شعر در نوسان است؛ در مرز میان واقعیت و خیال، و در خدمت احیای فرهنگی که رو به خاموشی دارد.
سینمایی مستقل در شرایط دشوار
ساخت چنین فیلمی، بهویژه در شهرستان و به شکل مستقل، کاری آسان نیست. ناصریراد تقریباً همهی مراحل تولید را خود انجام داده است. او میگوید: «اگر منتظر حمایت بمانی، هیچوقت شروع نمیکنی.» این جمله، چکیدهی روحیهی فیلمسازان مستقل امروز ایران است؛ نسلی که با حداقل امکانات، اما با ایمان و عشق به حقیقت، به ثبت میراث فرهنگی سرزمین خود میپردازند.
تهیهکنندهای با دغدغهی فرهنگی
در سوی دیگر، علی بلندنظر، تهیهکنندهی اثر، با نگاهی اجتماعیتر از دشواریهای سینمای مستند در ایران سخن میگوید. از کمبود حمایت نهادهای فرهنگی تا نابرابری در دسترسی فیلمسازان شهرستانی، او بر این باور است که «سینمای مستند، سند زندهی فرهنگ و هویت ملی است؛ رسانهای برای نقد، آگاهی و سازندگی.»
بلندنظر از تبعیض پنهان در روند تولید و نمایش آثار سخن میگوید: «دسترسی یکسان نیست. در استانها امکانات کمتر است و اغلب همهچیز به روابط وابسته است. با این حال، استعدادهای فراوانی در شهرستانها وجود دارند که نادیده گرفته میشوند.» او نمونهی شیراز را مثال میزند؛ شهری با سابقهی درخشان در مستندسازی، اما با حمایت اندک نهادهای مرکزی.
جشنوارهها و ارزش ماندگاری
در نگاه بلندنظر، جشنوارهها همچنان میتوانند تریبون مستندسازان باشند، اما تا زمانی که نگاهی برابر به آثار تازهکار نداشته باشند، بخشی از ظرفیت واقعی سینمای مستند مغفول میماند. او با اشاره به فیلمهایی چون «اُجاق» که در ایران دیده نشد اما در جشنوارههای بینالمللی مورد توجه قرار گرفت، تأکید میکند: «ارزش فیلم مستند در ماندگاری آن است؛ نه در تعداد نمایشها یا جوایز کوتاهمدت.»
مستندسازی؛ کاشتن درختی برای آینده
بلندنظر در پایان، تصویری شاعرانه از مستندسازی ارائه میدهد:
«مستندسازی مثل کاشتن درختی است که خودمان از میوهاش بهره نمیبریم، اما نسلهای بعد خواهند برد. اگر امروز نکاریم، فردا چیزی برای نشان دادن نداریم.»
این جمله نه فقط بیانگر نگاه او، بلکه چکیدهی فلسفهی فیلم «سرکوهی» است؛ تلاشی برای حفظ ریشهها، برای شنیدن آنچه فراموش شده، و برای یادآوری این حقیقت که فرهنگ، پیش از هر چیز، صداست.
نتیجهگیری
«سرکوهی» یادآور آن است که سینمای مستند ایران، در سکوت و فروتنی، هنوز میتواند به عمیقترین لایههای فرهنگ بومی سرک بکشد. فیلم ناصریراد، نه فقط دربارهی موسیقی محلی، بلکه دربارهی یادآوریِ خویشتن است. در جهانی که فراموشی، سرعت و مصرفگرایی بر آن چیره شده، شنیدن دوبارهی این نغمهها، نوعی مقاومت فرهنگی است؛ مقاومتی آرام، صادقانه و انسانی.



